آقا علیآقا علی، تا این لحظه: 13 سال و 14 روز سن داره

آقا علی فسقولی

5 ماهگی علی عشخ مامان

  ٥ روز مونده به اینکه ٥ ماهش بشه علی مامان.می خوام واسه خود عسلم بنویسم.عشل مامان دقیقا همون روزی که ٥/٤ ماهت شد تونستی غلت بزنی .و رو شکم برگردی قبونت بره مادر. بد حسابی ذوق میکنی عشل مامان. بازی میکنی بلند میخندی. جغجغتو تو دستت میگیریو تکونش میدی فدات بسم.           این کارو وقتی چهال ماهت بود شولو کلدی.فندق مامان.الان 2 هفتس از مشهد برگشتیم.بابابزلگ بردت جلو ضریح امام رضا(ع) ضریحو ببوسی. منم بردمت دار الحجه عژیژم.همه اونجا واشت دعا کلدیم. 11 روز مشهد بودیم.تو ماه رمضون. ا خیلی شیرین و فضول شدی مامانی فدات بشه.همه چیو میزاری تو دهنت می خوای تست کن...
29 شهريور 1390

علی مامان3روز دیگه 3 ماهش تموم می شهههه....

فدات بشم که تن تن داری بزلگ  می شی.برنامه ی روزانه ی منو تو و باباییت اینه.فداش بشم.منو که شب قبلش تا 2 بیدار بودمو طرفای 3-4-5-6-7 بیدارم میکنی شیل می خوای.بعد دیگه همش تو خوابو بیداریم تا دوباره خوابت ببره. تازه وقتی پا می شی شیل می خوای یک قشقرقی را مندازی که بیا و ببین. خلاصه بد از اینکه پا شدی باید کنار سفره صبونه بزارم  دراز بکشی یا رو پای من یا باباییت تا بذاری صبونه بخوریم. البته بضی روزا پشر خوبی میشی تو گهوارت با جغجغه هات بازی می کنی.بعد از اینکه باباییت باهات بازی می کنه اونم چه بازیایی من فقط حرص می خورم. تو فیلمات هشت عشلم بزلگ شدی میبینی. بد خشته می شی می خوابی تا ناهار.بد پا می شی شیل - بازی- خرابکاری- خواب بد از ...
18 مرداد 1390

عکسای عشلی مامانی و بابایی تا سه و نیم ماهگی

3 ماهگی عسل مامانی و بابایی   5/3 ماهگی فندوق مامانوبابایی    اینم 5/3 ماهگی علی مامان این یکی ام 5/3 ماهگی عشخ مامانی و باباییه    اینم عکس عسلمون تو 5/3 ماهگیش فداش بشه الهی مامان       ...
18 مرداد 1390

مامانی فداش بشه

امروز علی مامان یه ماه و نیمش شده.باباییشم رفته سفر کاری.دل علی مامان واسه باباییش تنگ میشه.و دل باباییشم یه دنیا واسه علی مامان که قبونش برم تنگ میشه. مامان امروز تو تاریخ ١١/٣/٩٠ مامانی واشت مطلب می نویشه که بزلگ شدی بخونی . مامانی بی نهایت تا دوست داره. باباییتم همین طور.از وقتی اومدی همه مث مامان بزلگ (که بابا بزلگ واسه القای اینکه مامان پیر شده که نوه داره و واسه اذیت کردنش می گه پیر ننه ) مث بابا بزلگ (که مامان بزلگ در جواب بابا بزلگ بش می گه پیر بابا ) مث طاله (به زبون بابا بزلگ همون خاله  که مثلا از زبون علی میگه طاله ) مث مامان بزلگ و بابا بزلگ (مامان و بابای باباییتو می گم) مث عمو حسین که هر روز زنگ می زنه حالتو می پرسه. آخه&...
11 خرداد 1390

حالا شدی یه ماهه،یه سره برو تو کوزه! چی به چی؟

١٣ ساعت میگذره از اینکه نی نی ما شده 1 ماهه. دیشب عمو حسینت زنگ زده بود یک ماهگیت رو تبریک بگه، چقده عاشقته که اینجوری حواسش جمعه. تازه زبون بسته هنوز ندیدتت. برای ددیدنت روز شماری می کنه! خاله ناهید صفریت هم دیشب اومده بود ببینتت. میدونی که؟ اون اولین کسی بود که وقتی چشمای خوشگلت رو به این دنیا باز کردی، دیدیش. با سلام و صلوات از توی شکم مامانت آوردت بیرون و توی گوشت اذان و اقامه گفت. بعد اولین چیزی که گذاشت زیر زبونت، یه کوچولو خاک کربلا بود، تا جان نازنینت با خلق و خوی حسینی و علوی پرورش پیدا بکنه. الان مامانی داره بهت شیر میده . تازه با کلی قربون صدقه. با اون چشمای خوشگلت ذل زدی تو چشماش. وا ! این چه کاریه بابا. همچی...
28 ارديبهشت 1390